علی نشسته كنار بستر،قربونش برم آقامُ ،خدا هیچ مردی رو بـه روز علی نندازه،بخدا من دو بیتی های پیوسته رو برات مـی خونم هر چی جلوتر مـی ریم ناله ات بیشتر مـی شـه،
همـین كه بهتری الحمدالله
جدا از بستری الحمدالله
همـین كه درون زدم دیدم دوباره
تو درون پشت دری الحمدالله
این یكی دو روز آخر خودش درون و باز كرد،گفت:بذار این عقده تو دل آقام نمونـه،من و پشت درون ببینـه،جان حضرت زهرا بخیل نباشی ناله تو رها كن،
همـین كه بهتری الحمدالله
جدا از بستری الحمدالله
همـین كه درون زدم دیدم دوباره
تو درون پشت دری الحمدالله
انگار دنیـارو بهم دادن
شنیدم یـادی از دُردانـه كردی
فاطمـه من مسجد بودم اما مثل اینكه خبرایی تو خونـه بوده،چه خبر؟پیداست!
شنیدم یـادی از دُردانـه كردی
و موی ت را شانـه كردی
نگفتم استراحت كن عزیزم
شنیدم كارهای خانـه كردی
كی گفت پاشی خونـه رو جارو بزنی،الله اكبر،كنایـه فهما
تو دیگر با حجابت خو گرفتی
حرفای شب شـهادتی نیست،ها،حرفای دم بستر علی ه،
به چندین علت از من رو گرفتی
گمان كردی ندیم زیر چادر
چگونـه دست بر پهلو گرفتی
صورت تو نشونم نمـی دی،بازوت و نشونم نمـی دی، اسم های مجازی تو نشونم نمـی دی،نمـی تونی قد خم تو از علی پنـهان كنی،
جواب حرف هایم شد همـین نـه
دیدی آدم كلی حرف مـی زنـه،آخرش مـی گه همـین
غریبه بودم اما این چنین نـه
خیلی این عاطفیـه
جواب حرف هایم شد همـین نـه
غریبه بودم اما این چنین نـه
ببینم قصد رفتن كه نداری
نرو ،جان امـیرالمؤمنین نـه
فایده نداره،آروم نمـی تونم بخونم،شب جمعه است،همـین و بشنو یـا علی
یـه جوری گریـه كن ، انگار امشب شب شـهادته
شنیدم بسترت را جمع كردی
وبا سختی پرت را جمع كردی
شنیدم آب دادی بـه حسینت
حواس ت را جمع كردی
روضه بخونم برات،كانون توجه،تو خونـه ی زهرا،زینبه،راه مـی رن تو خونـه،همـه نگاه بـه زینب مـی كنن،آخه پرستار زینبه،یـه حرفی ب،بخدا شب جمعه ای یـه،از درون دارم مـی سوزم،یـه حرفی برات ب،نمـی دونم چقدر مـی تونم این حرف و باز كنم،چقدر از من پذیرایی مـی كنی،با ناله ات،قربون این زینب برم،كه از چهار سالهپرستار شد،بگم،اما بمـیرم براش،پرستار هركی شد باالاخره رفت،از هر كی پرستاری كرد،داغش بـه دلش موند،فقط امام سجاد زنده موند،اما هركی رو زینب پرستاری كرد،تنـهاش گذاشت،از هر پرستاری یـه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده،من یكی یكی جلو مـی رم،صبركن،بهت مـی گم،اون وقت،سه چهار ساله با مادر پرستاری رو یـاد گرفت،مـی دونی پرستاری رو كی یـاد گرفت،وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد،مـی دید مادرش هی دور باباش مـی چرخه،پرستاری مـی كنـه،اما از این پرستاری یـه خاطره تلخ تو ذهنش موند،یـادش موند،تو اوج مصیبت پیغمبر،مادرش یـه لبخند زد،بعدها فهمـید این لبخند یـه سرّی داشت،بعداًفهمـید پیغمبر بـه بی بی این جوری وعده داد بود،م گریـه نكن،فراق بین منو تو خیلی طول نمـی كشـه،بعد از نود و پنج روز فهمـید این خنده چی بوده،یـه بار از مادر پرستاری كرد،از هرپرستاری من یـه خاطره بگم،دلشو داری؟،شب جمعه است،چه خاطره ای بگم،م بیـا بشین باهات حرف دارم،عجب پرستاریـه،م این بقچه رو باز كن،این كفن اول مال منـه،مـی دی بابات علی منو كفن كنـه،ببین چه خاطره هایی،یـه دونش آدم و مـی كشـه،كفن دوم مال بابات علی ه،مـی دی داداش حسنت بابا تو كفن كنـه،كفن سوم،مال داداشت مجتبی است،باید بدی حسین،یـه دفعه دید این بقچه داره جمع مـی شـه،یـه پیراهن و رو دست گرفته،آخ كربلا،شب جمعه است،كربلا، اینم یـه خاطره، از یـه پرستاریـه دیگه برات خاطره بگم،مادره شم رفت،چند سال طول كشید از باباش پرستاری كرد،یـه خاطره ام از بابا بگم،اون شب همـه جمع بودن،صدا زد بچه های زهرا بمونن،بقیـه برن،زینب یـه طرف،اُم كلثوم یـه طرف،حسین یـه طرف امام حسن یـه طرف،زینب یـادش نمـی ره،داداش عباس اُمد بره از اتاق بیرون،بابا صداش زد،بابا تو بمون پسرم،صدا زد بابا من كه بچه ی زهرا نیستم،بذار برم،خجالتم نده،زینب این خاطره رو یـادش مـی ره مگه،خودش با چشم خودش دید،دست حسین و تو دست عباس گذاشت بابا،یـه روزی مـی آد،حسینم و كربلا تنـها مـی ذارن، حسین.. اسم های مجازی من نمـی دونم هر خاطره ای رو برا زینب ورق مـی زنی،یـه سرش كربلا و حسین ه،باباشم رفت، حالا شده پرستار برادراش، داداش بزرگتر هم رفت،با جگر پاره رفت،با بدن شده رفت،اما خدا رو شكر تو این یكی زینب خیلی ندید چه جوری رفت،اما همـه اینـها كنار،من مـی خوام یـه پرستاری رو امشب بگم،خیلی ها رو كنار گذاشتم، روضه ،روضه آماری،به اصطلاح روضه خونـها،یعنی مـی تونی آمار بدی ،دونـه دونـه جاهایی كه زینب پرستاری كرده،تنـهایی وایستاده،اما من همـه رو حذف مـی كنم،یـه پرستاری دیگه ام كرد،اونم آخرش رفت،اما این یكی ، یـه جور دیگه دل زینب وآتیش زد،اگه مادرش و پرستاری كرد،باباش بود،داداشاش بودن،اگه باباشو پرستاری كرد،دو که تا داداشاش بودن،اگه گفتی كجا بریم،یـه جایی كه بی برو برگرد،جواب بدن،اگه داداشاش و پرستاری كرد،هر كدوم بـه یـه نوعی زینب و آروم كردن،اما از خرابه ی شام،برای سه ساله سنگ تموم گذاشت،چرا؟هر جایی رقیـه رو زدن ،خودشو انداخت رو این ،آی،آخه تو امانت حسینمـی،شب آخرچیكار كرد،وای وای بگم كجا پرستاری كرد،بگم كجا،اون جایی كه دید دارن با چوب خیزران مـی زنن،هی جلو چشای رقیـه رو گرفت،این بچه چیزی نبینـه،اما وقتی سر بریده رو بغل كرد،اما این لبا چرا پاره است،حسین....
خرابه با تو بهتر از جنان است
دل پیرم بـه شوق تو جوان است
اگر خونی شدههای خشكت
گمانم جای چوب خیزران است
حالا دستاتو بیـار بالا سفره دار امشب حسین و زینب اند،شب توبه است،شب آمرزش گناهانـه،كی بهتر از زهرا،كدوم سفره بهتر از سفره عزای بی بی،چه اسمـی بهتر از نام حسین،دست تو بیـار بالا،به زهرا و بچه های زهرا،به حسین زهرا،الهی العفو
دانلود روضه
:: اسم های مجازی مطالب مرتبط : متن روضه ها
. اسم های مجازی[« دفتر مجازی شعر فاطمـیه » - 92-گریز های روضه فاطمـیه اسم های مجازی]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 30 Aug 2018 16:10:00 +0000